سگ لرزه های یک شک

متن مرتبط با «تنها» در سایت سگ لرزه های یک شک نوشته شده است

و فحش، تنها فحش، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن!

  • گزارش بالینی شروع «شنبه ی یک دو‌‌ سه»‌آنه:خواااااااااااااابم می آید. مرگبارتر از این نمی شد شروع کرد روزی را! هر روزی را!تا چهار و نیم صبح بیدار بوده ام، شش و نیم بیدار شده ام، و اگر به من بگویی کلا حقوق جزا چیست، صدای ناله از بن دندانم برمی خیزد! تا چه برسد که بخواهم بروم چیزهایی بگویم. و ای کااااااااااااش که لااقل بعدش می شد بیایم خانه با خیال راحت بخوابم. کدام پدرصلواتی ای (همه ی فحش های دیگر جهان در این فحش مستتر است در این لحظه.) قرارهای دوره ای گاه به گاهنامه! با رفقا را باب کرد؟! همان را... !بعد التحریر: به کمک گوشیدن اهنگ «تو از چرخش یک رقص» (که محبووووووووب من است)، کمی چشم ها را گشاد می‌کنیم از درون! خیز تا از در میخانه!!! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و خب؟ آدم در وقت مریضی و نزع می فهمد که چقدر حقیقتا تنهاست.

  • مریضی. رو به موت. مادر. تنهایی. شهوت ِ آب‌پرتقال. انتظار عیادت. خدا.شدید مریض بودم.داشتم می مردم.مادر را داشتم و فقط در یک فقره از زحمت هاش، دقیقه ها پای گاز ایستاد و فرنی را هم زد. با هر بار صدای هم زدن که از آشپزخانه می آمد، چیزی مرا به ته چاه می برد. بیشتر، از شرمندگی.تنها مادر را داشتم.شهوت آب پرتقال شدید شده چند روز است و همه اش دلم اب پرتقال می خواهد.شنیدمت که نظر می کنی به حال ضعیفان/ تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت. در تمام مدت مریضی این بیت توی سرم بود و مخاطبش؟ قطعا فردی از افرادی که میشناسم نبود؛ امامی بزرگی عنایتی نظری مدنظرم بود.خدا بخوانید, ...ادامه مطلب

  • و پارک، تنها پارک، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن!

  • بسوزه پدر جوگیری. با انگشت پای داغون، تحت تاثیر جو پیاده روی و پیاده روآنه ی پارک قرار گرفته م! و حتی نمیدونم الان کجای پارکم! روانشناسای اجتماعی کجان؟!پانوشت: فک کنم به جز جوگیری، تحت تاثیر ِِ قرار گرفتن توی سرازیری هم بود!! چون الان که چرخیدم که همین مسیری که اومدمو برگردم تا بلکه برسم به جای اولم، دیدم چه سخته برگشتن!پانوشت: همیشه برگشتن سخت تره‌. نیاز به فهم خاصی ندارهدکه بخوام بگم تا تو چه فهم کنی از این سخن که می گویم.پانوشت: اخه کدوم الاغی کله ی صبح و بی صبحانه راه می افته میاد پیاده روی؟ این مردم چه قواعدی وضع میکنن؟! اگه یکی از گشنگی بمیره چی؟!پانوشت: واقعا عیچوقت نفهمیده م از آدما بدم میاد با خوشم. کلیتا بدم میاد، اما نبودن کنارشون مایه ی غربت بیشتره.پانوشت: کاش این آدمه که داره توی گوشی وبلاگشو به روز میکنه و اینهمه غر میزنه درحالی که داره راه میره، نبودم و اون کلاغه که الان جفت پا رفته توی آب بودم!پانوشت: کاش یکی انگشتمو میذاشت توی محلول آب و سرکه سیب همین الان. یه چند ساعت صبر میکنم.پانوشت: گربه ها هم بسیار زیادن و مفروضه اصن این.پانوشت: الان یکی رو دیدم که شبیه استادای پزشکی قانونی بود‌‌.پانوشت: کاش برسم دیگه به جایی که ازش اومده بودم. اون سری یه ملیح میگم تو هم از اون ادمایی ای که توی پارک سرشونو بالا میکنن و می بینن همش و همش دزخته و لذا نمیدونن از کجا اومدن و به کجا میرن؟!پانوشت: تا حالا دیده بودید ادمی که توی سی سالگی توی پارک گم بشه؟!پانوشت: الان یه مرده از کنارم رد شد که بوی عرقش چنااااان خورد به مشامم که مُردم.پانوشت: اکنون تر، آشنام (بین اینهمه آشنای دیگه‌. این همزبونا همه آشنای منن...) در دور چندم دویدنش رسید بهم! یعمی درواقع اتفاقی برخورد کرد به من! عی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها