خدا را شکر که می توانم بنویسم. هر جور، هر چقدر.

ساخت وبلاگ
 

بگویند نفهم است یا چرت می گوید مهم نیست. اما فاش می نویسم و از نوشته ی خود هیچ چی نیستم که زیباترین و چیزترین چیزی که در تمام عمر تا به اینجایم داشته ام و حس کرده ام, "نوشتن" بوده. نه نوشتن شعر, چه برسد به ادعای شعر خوب یا هر چیزی از این قبیل ادعاها. فقط نوشتن. خود ِنوشتن. نوشتن. 

 

خدایا, ممنون ترینت هستم اگر همین نعمت را از من نگیری تا آخر عمرم. و اگر یک لطفی بکنی و همه ی نوشته ها و نوشته ها و نوشته های عمر مرا (منهای نوشته های درسی و علمی ام), حتی اگر یک خط غیرعلمی و غیردرسی باشند در یک گوشه ی یک جزوه یا کتاب, به بهشت شخصی ام ملصق کنی (چگونگی الصاقش را نمی دانم و به عهده ی خودت می گذارم, اما ترجیحم این است که نوشته ها طوری در دسترس باشند که باعث کثرت نشوند و اتفاقا باعث نوعی یگانگی بشوند در من و لحظاتم), بزرگترین لطف را در حقم کرده ای!

می پرسی دوست داری آنجا با کدام نویسنده یا شاعر یا اندیشمند محشور شوی یا همسایه؟ جواب می دهم هیچ کدام! فقط خودم و خودم و هر آنچه که با دستان خودم و در لحظات خودم نوشته ام و ثبت کرده ام. هرچقدر که الف و ب و ج و د در این نوشته ها حضور دارند و قوتشان بخشیده اند, کافی ام است. به حضور خودشان نیازی ندارم. حتی به شعرهایشان. اگر حافظ را در دنیا جذب نکرده باشد خون نوشته هایم, در بهشت هم به کاریم نمی آید. متعاقبا من هم به کار آنها نمی آیم و پس همه چیز منصفانه است!

این تنها آرزوی من از بهشت نیست, اما اگر با خودم روراست باشم, پررنگ ترینش است. ترسم می آید از نبردن چیزهایی که نوشته ام با خود به جایی که خودم قرار است آنجا باشم. و بهم نگو که همه ی آنها در خود تو هست. بهم این را نگو. اگرچه که راهی و چاره ای ندارم جز مثل یک موش خاضع شدن در برابر این حرف, اما تو این را به آدمی مثل من نگو. 

 

و هیچ کس جز خود تو نمی داند که در آن بهار غیرقابل وصف از بدی, آن چیزی که من را از همه چیز بیشتر ترساند, چه چیز بود... 

 

سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 223 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 17:50