فراز من همین است که گفتم! که با آن فرود ندارم! بگویید: طوبی لک!

ساخت وبلاگ

 

كمي طولاني تر نوشته بودم، توي ماشين با نت گوشی، که هیچ خوش ندارمش. اما فکر کنم چون همین جمله اخیر را راجع بهش گفتم، سرآخر نامردی کرد و لحظه ی آخر به روز نکرد و پرید نوشته‌ام. پس دانستم ظاهراً پرحرفی نباید کرد. باید کوتاه نوشت. آنچه را که باید. فراز امسال من این است:
عاشق ترین، حسین است
و معشوق ترین، حسین.

 


پانوشت: اگرچه نوشتم که پرحرفی نباید کرد ظاهرا, اما الان به دلم افتاد یک چیزی را بگویم. چندسال قبل توی همین وبلاگ نوشته بودم به نظرم فلسفه ی دعا تغییر خود فرد دعاگوینده است و نمی فهمم اینها را که می گویند اگر دلت لرزید برایم دعا کن و از این حرف ها.
اما مدتهااااااست خیلی خوب می فهمم این حرف را. هم اینکه برای کسی دعا کنم را. هم اینکه کسی برایم دعا کند را. ممنون هستم هر کس را که مرا دعا می کند.
پانوشت: البته که عرفه, دعای دعا نیست... دعای اشک است و اشک و اشک و اشک و...
پانوشت: تا به حال که اینجور بوده. باز ممکن است چندسال دیگر از همین حال هم برگردم و عرفه را هم برای دیگران دعا کنم...
پانوشت: دو سه سالی است به خدا گفته ام مرگم را در دعای عرفه قرار دهد... آخر آخرش... که همه ی همه ی حرف ها را زده باشد حسین...
پانوشت: علیه السلام... بجوامع السلام... بجوامع السلام...
پانوشت: مشهد بخوانم دعای عرفه را... صحن انقلاب، روبروی گنبد... دلخواه تر از این هم هست چیزی؟ ممنونت هستم خدا... ممنون...
پانوشت: آنقدر ممنون که اگر عمر جاودانی به من بدهی که تا ابد بخواهم شکرگزارت باشم، باز باید شکرگزار همین نعمت جدیدت هم باشم! دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش!
پانوشت: چقدر دوستت دارم...
پانوشت: آرزومندم آن روز را که از خدا بخواهم مرگم را در شهادت قرار دهد... که حسین تر باشم!

 

پانوشت: الان دیدم متن قبلی ام هم سیو مانده!

بماند: 

حتی اگر از نت گوشی (که هیچ خوش ندارمش)، حتی اگر از توی ماشین، ولی وقتی وسط خیابان های گشاد مشهد باشی و هوا عالی باشد و از حرم برگشته باشی با یک دل سیر کیف کردن حساااااابی، مگر می شود یادت برود وبلاگت را و رسم معهود دعای عرفه ای اش را؟! 

هر سال یک فراز را می نوشتم اینجا، فقط یک فراز، حتی اگر ده ها فراز دلم را برده بود همان روز. امروز هم فرازم این است، که مثل خودش با بند بند وجود و جوارح و اعضایم آن را به بانگ بلند می گویم: 

عاشق‌ترین، حسین است

و معشوق‌ترین، حسین.

 

 

علیه السلام... بجوامع السلام...

 

پانوشت: دستهامو بذار روو کلمه... دستهاتو بذار روو کلمه... و حالا با این پست به من بگو کلمه ی "گشاد" چه معنی می دهد؟! آیا همان است که من از آن اراده می کنم؟ 

 

تا شب مدام تنگ گرفتن به خُلق خود

یک گوشه ی گشاد نباشد برای... آه!

 

اما من به لطف خدا و ائمه و خودش، گوشه ی گشاد خودم را یافته ام: اشکهایم برای حسین است... هر جا که باشم... چه وسط صحن انقلاب روبروی گنبد، چه یک گوشه ی اتاقم، چه کلاس سیصد و سه ی دانشگاه, جایی که اولین بار دعای عرفه را خواندم با اشککککککککک، با... سال اول دانشگاه... گوشه ی گشاد من حسین است، حتی اگر به هر دليل آمدگان و رفتگان زیاد و زیادتر شوند هر سال و هر سال... 

و باز یک بند دیگر از همین شعرم وصف الحال است که می گوید: 

کاری‌ندار و بچه ترینم به کارها!

مست اند خانه‌زادترین غمگسارها

رانندگی کنند! که کاری ست کردنی!

ما و پیاده ها و شما و سوارها...

 

پانوشت: خدایا چقدر ممنونت هستم... و اگر به من عمر ابدی را بدهی برای شکرگزاری ات, باز همین فرصتی که داده ای برای شکرگزاری, خودش یک نعمت جدید است!!! و باز شکرش واجب... دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش!

...

 

سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 221 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 11:31