دل بچه خوش کن

ساخت وبلاگ

شب بارانی. از موردعلافه های من در زندگی، شب بارانی است. شبی که تا صبح باران بیاید. احساس می کنم بهتر از اینی در جهان نیست. حس می کنم زنده ام و در تاریخ و در یک کتاب رمانم. احساس می کنم زنده ام. البته الان یقین ندارم چون صدا قطع شد. از مضرات زندگی اپارتمانی این است که بعضی وقت ها صدای حمام طبقه بالایی را با باران عوضی می گیری. فلانی چه تاکیدی دارد که عوضی را با کسر عین بگوید همیشه. خوابم می آید و صدای باران! قطع شده. خدایا ما را برای تماشا افریده ای؟ تا من می گویم هورا صدای باران! قطعش می کنی؟ حالا ولو صدای حمام طبقه بالایی ها، می شد که بگذاری که دل بچه خوش باشد و آنها تا صبح، لااقل تا وقتی من به خواب می روم، در حمام باشند که. خدا جان، تو راضی بودی به اسمت اینهمه بلا سر یک بچه بیاید؟ بچه منم. من یک مشت از خروار. راضی بودی؟ بالله که من حس می کنم که نه. تو از بزرگ هایی که در این دنیا به چشم دیده ایم بزرگتر نیستی یعنی؟ بزرگ می بینیم با سعه ی صدر یک گوشه ی مجلس می نشیند و بچه ها هی هر سر و صدا و هر جفتک پرانی ای دلشان می خواهند می کنند و ذره ای از خوش اخلاقی بزرگ کم نمی شود. بعد هم فرق سر تک تک بچه ها را می بوسد! تو از این بزرگ ها بزرگتر نیستی یعنی؟

بعدالتحریر: نه واقعا صدای باران است! و دارد می بارد هنوز. هورا! خیلی قشنگ است.

سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 15:59