بیدارم!
و اما اگر فکر کرده ای که دیشب وسط خواب الودگی رو به بیهوش شدن، مصرع دوم آن بیت را یادم نبود و آنها را می نوشتم، کور خوانده ای! دقیقا با عنایت کامل به بودن ِ «تا رفتی ز بر ام، پیکر بی جان بودم» داشتم می نوشتم آنها را! و دیگر این کار من نیست که بازگشایم!! رمز این را که چرا به نظرم مصرع دوم هم کاملا می آید به اینکه درباره ی جناب بالابلند «مرگ» باشد! قبل از من خیلی ها در این زمینه، غزل ها گفته و دُرها سفته اند! از فیلسوف بگیر تا شاعر! و حالا فقط من مسوولیت درست خواندن این بیت ها را دارم!
پانوشت: تازه کل غزل را هم می توان با محوریت ِ مرگ خواند! به خدا!
پانوشت: آنجا که گفتم «مسوولیت درست خواندن این بیت ها را دارم»، یادم افتاد به آن موقعی که وسط کلاس سنگین دکتری، که داشتم متن سنگین معرفت شناسی ادله ی کیفری را به انگلیسی! آن هم در کلاس های اسکایپی زمان کرونا'>کرونا، می خواندم، بعدش یک جا که مکث شد و باید باز ادامه می دادم، یکدفعه ناخوداگاه از بقیه پرسیدم: تا کدوم «بیت» رو خوندم؟! یک چنین چیزی! که یعنی به جای اینکه بگویم تا کدام «سطر»، گفتم تا کدام «بیت»! دل خودم همانموقع از خود ِ شاعرم که همه جا با من می آید (و مرگ است و قهار است و بالابلند و نفسگیر و تمامیت خواه)، حسابی خوش شد! تا تو چه فهم کنی از این سخن که می گویم.
سگ لرزه های یک شک...برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 116