کله ی صبح!

ساخت وبلاگ

من رانندگی بلد نیستم! اما دیده ام دست مردم! و با همین حد از مشاهداتم می توانم به راحتی بفهمم که رانندگی یک وسیله نقلیه در کنار دیگر رانندگان وسایل نقلیه، چقدر رعایت قواعد را می طلبد! و اگر خلاف ها به چشم می آید (و هروقت کسی قاعده ای را زیر پا میگذارد، او را در بهترین حالت «گوسفند» خطاب می کنیم)، دقیقا به این خاطر است که بیشتر آدمها بیشتر اوقات قوانین را رعایت می کنند تا اصولا امکان رفت و آمد برای همه وجود پیدا کند!

باید خیلی خوشبین و ساده انگار بود که فکر کرد اگر مثلا فرهنگ مردسالاری یا هر فرهنگ غلط دیگری را بتوانیم با زور زدن (زووووووووووووور زدن) کاهش بدهیم، باز هم زندان «جامعه» جایی برای زیستن آزاد باشد! در جامعه، «خلاف»ها دیده می شود! خودمان را گول نزنیم! هرکس که خلاف قواعد جامعه حتی یک لیوان آب بخورد، بوووووووووق می زنیم و سرمان را از شیشه می اوریم بیرون و در بهترین حالت به او می گوییم «گوسفند»! آن هم ما! دقیقا خود ما! نه آقا!ی پلیس!

این را از روی شکم سیری و در اتاق نظریه پردازی ندارم می گویم! این را دارد کسی می گوید که سه تا پنج سال تمام زندگی را به خودش زهر کرده است! به خاطر تلاش برای رعایت یک عدد قاعده که جامعه به ما می گوید و تحمیل کرده است! قاعده ای که خودم به آن التزام درونی ندارم! (که اگر التزام درونی داشتم، اینهمه سختی نداشت رعایت کردنش!). اگر هم می گویی چون به نفعم نیست به آن التزام درونی ندارم، و الا جامعه دارد «درست» می گوید و خودم هم در موردی که به نفعم باشد تصدیق می کنم این قاعده را، بله! احتمال زیاد حق با شماست! اما بالاخره من هم یک انسان! و عضوی از این جامعه هستم یا نه؟! نفع من هم باید تامین بشود یا نه؟! درست یعنی چه؟! 

شما هم اگر بگردید، قطعا قطعا از این مثال های گل درشت در زندگی تان خواهید یافت! و اگر گل درشت هم نیابید، گل ریز اش را می یابید! به وفور. به وفوووووووور.‌ 

سگ لرزه های یک شک...
ما را در سایت سگ لرزه های یک شک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shak14o بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:26